ساعت ۵ بعد از ظهر ۲۸ فروردین، مرگ مرد ۴۸ ساله در یک برج به بازپرس محمدجواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد. بهدنبال این خبر تیم جنایی به محل حادثه که طبقه پانزدهم برجی ۲۰ طبقه در منطقه کوهک -غرب تهران- بود، رفتند.
با ورود به محل، آنها با جسد مرد جوان در حالی روبهرو شدند که با ۳۷ ضربه چاقو به قتل رسیده بود. در ورودی خانه سالم، اما اتاق خواب بههم ریخته بود که در بررسیهای اولیه این فرضیه مطرح شد وسایلی به سرقت رفته است.
متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را ساعت ۹ صبح همان روز اعلام کردند. باتوجه به وسایل پذیرایی روی میز، این فرضیه که مقتول از سوی میهمانش به قتل رسیده باشد، قوت گرفت. فردی که خبر قتل را به پلیس گزارش کرده بود، در تحقیقات گفت: مقتول، مدیر یکی از شرکتهای بزرگ لوازم بهداشتی آرایشی بود و من کارمندش هستم. او ازدواج نکرده و مجرد بود و بهتنهایی در این خانه زندگی میکرد. بسیار فرد منظم و قانونمندی بود. او همیشه رأس ساعت ۹ صبح به شرکت میآمد، اما امروز خبری از او نشد و تلفن همراهش نیز پاسخ نمیداد. باتوجه به اینکه اگر به هر دلیلی تأخیر داشت به ما اطلاع میداد، درنهایت تصمیم گرفتیم به خانهاش بیاییم.
او ادامه داد: به برجی که محل زندگی امیر -مقتول- بود، آمدیم و از سرایدار سراغش را گرفتیم. اما مرد سرایدار هم مدعی بود که خروج امیر را ندیده است؛ فقط گفت که او صبح دو میهمان داشته است. با مشخص شدن این موضوع با کمک سرایدار در را باز کردیم و وارد خانه شدیم که جسدش را دیدیم.
بازگشت به صحنه جنایت
وقتی بازپرس جنایی دستور بازبینی دوربینهای مداربسته برج را صادر کرد، دوربینها نشان میداد که موتورسیکلتی با دو سرنشین مقابل برج توقف کرده و مرد جوانی از موتور پیاده و وارد خانه مقتول شده است.
نیم ساعت بعد از حضور وی، نفر دوم نیز وارد خانه قربانی شده و دقایقی بعد هر دو هراسان از برج خارج شده و سوار بر موتورسیکلت از محل متواری شدند. بعد از رفتن دو مرد جوان، هیچ رفتوآمدی به خانه مقتول صورت نگرفته بود.
مشخصات دو مرد بهدست آمد و بررسیها نشان میداد دومین فردی که وارد خانه مقتول شده، بهزاد، یکی از اقوام او بوده است. هویت فرد اول نیز خیلی زود شناسایی شد، او مدتی بود که با امیر کار میکرد و باهم مراودههای مالی داشتند.
باتوجه به اینکه تیم جنایی مشخصات متهمان را در دست داشتند و احتمال میدادند آنها به محل بازگردند، به بررسیهای میدانی در اطراف خانه مقتول پرداختند. همانطور که تیم جنایی احتمال میداد، بهزاد، دومین فردی که وارد برج شده بود، در همان حوالی با حالتی آشفته و پریشان دیده و بلافاصله مرد جوان بازداشت شد.
وی در تحقیقات گفت: امیر با شهرام اختلاف مالی داشت و شهرام روز حادثه برای صحبت درباره اختلاف مالی به خانهاش رفت. او از من خواست بیرون برج منتظرش بمانم. بعد از نیم ساعت با من تماس گرفت و خواست به خانه امیر بروم. به محض ورود با جسد امیر مواجه شدم و شهرام گفت که ناخواسته دست به قتل زده است. من حتی شاهد این جنایت هم نبودم، بعد هم باهم فرار کردیم. ساعاتی بعد به محل برگشتم تا سر و گوشی آب بدهم و ببینم چه شده و جسد پیدا شده و راز این قتل برملا شده است یا نه که مأموران مرا دستگیر کردند.
از شهرام خبری ندارم و نمیدانم به کجا رفته است، اما میدانم که وسایل شخصیاش را برداشته و متواری شده است.
دستگیری ۴۸ ساعت بعد از قتل
با شناسایی قاتل، تیم جنایی راهی خانه او شدند، اما همانطور که انتظار میرفت، مرد جوان متواری شده بود. تحقیقات برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه رد او در یکی از شهرستانهای شمالی کشور بهدست آمد. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت پس از هماهنگیهای قضایی راهی شهرستان مورد نظر شده و ساعت سه بامداد ۳۰ فروردین قاتل را دستگیر کردند.
متهم جوان در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد و به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.
جنایت ناخواسته
شهرام، متهم اصلی قتل مدیر شرکت لوازم بهداشتی آرایشی است که ۴۸ ساعت بعد از فرارش در خانهای ویلایی در شهرهای شمالی بازداشت شده است.
چطور با مقتول آشنا شدی؟
یکی از اقوام مقتول به نام بهزاد با من دوست بود و مرا یک سال قبل به امیر معرفی کرد.
شغل تو چه بود؟
دلالی و واسطهگری. با امیر زمینی را شریکی در شمال خریداری کردیم. از طرفی امیر سه خودروی کوییک داشت که آنها را برایش فروختم. واسطهگری فروش وسایل آرایشی و بهداشتی شرکتش را نیز به عهده داشتم.
اختلافت با امیر سر چه بود؟
سر فروش خودروها و لوازم آرایشی و بهداشتی، امیر حدود یک میلیارد تومان از من طلب داشت و این اختلاف هر روز بیشتر از روز قبل میشد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
به همراه بهزاد راهی خانه مقتول شدیم. داشتیم باهم صحبت میکردیم که کار به مشاجره و بعد هم دعوا تبدیل شد. عصبانی شدم و با چاقویی که روی میز بود، به او ضربه زدم. به خودم که آمدم، امیر را خونین روی زمین دیدم.
بهزاد در صحنه حضور نداشت؟
امیر از بهزاد دلخوشی نداشت. میگفت، شهرام را تو به من معرفی کردهای و باعث دردسر شده است. به همین دلیل از بهزاد خواستم که پایین منتظر بماند. نیم ساعت بعد که مرتکب قتل شدم، به او زنگ زدم و خواستم بیاید بالا.
چرا اتاق بههم ریخته بود؟
دنبال یکسری اسناد و مدارک بودم که آنها را برداشتم.
میخواستی کجا بروی؟
شوکه بودم، اما با خودم فکر کردم که بهترین کار خروج از کشور است. نمیدانستم به کدام کشور میروم فقط میخواستم بروم، اما دستگیر شدم.
روزنامه ایران