تاملی بر دخالت اینفلوئنسر‌ها در عرصه‌های مهم اجتماعی؛

در ماه‌های اخیر و در حاشیه اخبار مرتبط با موضوعاتی همچون تئاتر، سیل سیستان و بلوچستان، انتخابات مجلس و مسأله فرزندآوری، جنجال‌های متعددی درباره حضور بلاگر‌ها (به عبارت دقیق‌تر: اینفلوئنسرها) در عرصه‌های مختلف، مخابره شد که عمدتا مایه تأسف بود و لزوم بازنگری مجدد در فضای فرهنگی حاکم بر جامعه ایران را یادآوری می‌کرد. سوال این است که حد نقش‌آفرینی اجتماعی چنین چهره‌هایی دقیقا کجاست و میدان جولان ایشان درباره موضوعات مربوط و نامربوط، چطور باید تعیین شود؟ بلاگری در سال‌های قبل و زمانی که هنوز گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی فراگیر نشده بودند، یک فعالیت جذاب و اثرگذار محسوب می‌شد.

گروهی از مردم که فکر می‌کردند در زمینه‌ای مشخص، دارای دانش کافی و البته قدرت نگارش متن هستند، در بلاگ‌ها به طرح نظرات خودشان می‌پرداختند و اغلب سعی می‌کردند در حد توان و بضاعت خود، به ارتقای آگاهی و فرهنگ عمومی یاری رسانند. بلاگرها، ولی با فراگیرشدن تلفن‌های هوشمند که امکانات فنی قابل توجهی را در اختیار کاربر قرار می‌دهند و همچنین با رونق پرسرعت شبکه‌های اجتماعی مبتنی بر عکس و فیلم، جای خودشان را به گروهی دادند که در واقع اینفلوئنسر خوانده می‌شوند؛ اما با رو به زوال رفتن سبک قبلی بلاگری، می‌توانیم به آن‌ها بلاگر هم بگوییم.

اغلب در گفتگو‌های روزمره، بلاگر و اینفلوئنسر را به یک معنا به کار می‌برند و بحث دقیق‌تر بر سر تفاوت این دو مستلزم یک نگاه تخصصی و جزئی‌نگر است؛ اما عجالتا می‌توان پذیرفت که هدف اولیه بلاگر‌های قدیمی، انتقال مفهوم در قالب متن بوده است، درحالی‌که هدف اصلی اینفلوئنسر‌ها چیزی نیست جز جذب مخاطب برای دیده شدن خودشان و محصولی که تبلیغ می‌کنند. با این تعریف، بلاگر‌ها (در معنای کلاسیک کلمه) در حال نابودی هستند و جای خودشان را به چهره‌هایی توخالی و پرهیاهو می‌دهند که ذهن ایشان، عموما از هرگونه دغدغه اجتماعی و فرهنگی تهی است؛ ایشان در عوض فقط به دیده شدن و کسب درآمد از طریق تبلیغ محصولات‌شان فکر می‌کنند و مهم نیست که بلاگر نامیده شوند یا اینفلوئنسر.

پیگیری اخبار هفته‌های اخیر نشان می‌دهد که این فعالان فضای مجازی کار را از حد گذرانده‌اند و در حال تسخیر کردن فضا‌هایی هستند که هیچ نسبتی با ایشان ندارند. در انتخابات مجلس شورای اسلامی که اساسا یک مسأله ملی در سطح سیاسی و اجتماعی است، این افراد از رسانه‌های خود اقدام به تبلیغات برای برخی جناح‌ها و نامزد‌ها در حوزه‌های انتخابیه مختلف می‌کردند و حتی بعضا مشغول اظهار نظر درباره شرکت کردن یا شرکت نکردن در انتخابات یا نقش آرای باطله و این قبیل مسائل می‌شدند. نقش‌آفرینی این افراد در برخی حوزه‌های انتخابیه تا حدی فراگیر شده بود که مقامات رسمی کشور را به سخن آورد و مثلا فرماندار یکی از بخش‌ها صراحتا به مردم هشدار داد که در روند تصمیم‌گیری خود به این افراد توجه نکنند.

افزایش آگاهی و اطلاعات:   به این زولبیا و بامیه لب هرگز نزنید!

یکی دیگر از شاهکار‌های این فعالان فضای مجازی در عرصه تئاتر حاشیه‌ساز شد؛ هنر ذاتا فاخری که از جدی‌ترین گونه‌های نمایش در سرتاسر جهان محسوب می‌شود. حضور بلاگر‌های مجازی در عرصه تئاتر، موجی از واکنش‌های منفی در میان هنرمندان را به دنبال داشت. صحبت بر سر این بود که سپردن نقش‌های یک تئاتر به کسانی که مطلقا سررشته‌ای از این رشته هنری ندارند، شأن هنر نمایش را پایین می‌آورد و عجیب است که هم مسئولین مربوطه نسبت به این قبیل نمایش‌ها بی‌موضع هستند و هم مردم به شکلی باورنکردنی از چنین تئاتر‌هایی استقبال می‌کنند. در دیگر عرصه‌های نمایشی نیز وضعیت مشابهی برقرار است. در سال‌های اخیر بار‌ها دیده شده که اینفلوئنسر‌های فضای مجازی آن‌قدر به شهرت رسیده‌اند که پایشان به فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها باز شده است. ذکر یک نکته در این‌جا حائز اهمیت به نظر می‌رسد: مسأله اساسا بر سر این نیست که یک فعال فضای مجازی که در صفحه شخصی خودش دابسمش یا استندآپ کمدی می‌گذارد، چگونه وارد حوزه هنر‌های نمایشی می‌شود؛ چه‌بسا که برخی از این افراد صاحب استعداد در بازیگری هم باشند؛ اما مسأله این است که هر فردی که احساس می‌کند در این مسیر استعدادی دارد، باید به شکل اصولی آموزش ببیند و در رقابت با انبوهی از علاقه‌مندان بازیگری، صلاحیت و توانایی‌هایش محک بخورد؛ نه این‌که سازندگان فیلم‌ها و سریال‌ها صرفا به امید کارکرد شهرت یک بلاگر، نقشی را به او تقدیم کنند تا اثرشان پرمخاطب‌تر شود یا یک بلاگر اینستاگرامی بتواند صرفا بر اساس شهرتش در فضای مجازی، تهیه‌کننده پیدا کند و روی صندلی کارگردانی بنشیند.

افزایش آگاهی و اطلاعات:   ناهید کیانی: نمی‌خواهم فرصت افتخارآفرینی را از دست بدهم

دیگر فاجعه بزرگی که در روز‌های اخیر توسط اینفلوئنسر‌ها رقم خورد، حضور بلاگر‌های عرصه آرایش و زیبایی در میان مردم سیل‌زده استان سیستان و بلوچستان بود. فارغ از این‌که یک بلاگر محصولات آرایشی اصلا آن‌جا چه می‌کند و کدام دست یاری را می‌تواند به سوی این مردم نجیب دراز کند، لحن زننده خانم اینفلوئنسر که درباره رنگ پوست بچه‌های سیستان نطق می‌کرد، موجی از دل‌آزردگی را در میان مردم ایران برانگیخت. در یک دنیای آزاد هر کسی می‌تواند شخصا به تبلیغ هر کالایی که مجوز فروش دارد، بپردازد؛ اما این رفتار دقیقا به معنی کره گرفتن از آب در یک فضای پرغصه ناشی از سیل و البته همراه با وهن بخشی از شریف‌ترین فرزندان ایران بود. در یک دنیای قانون‌مند، هیچ کسی حق ندارد درباره خصلت‌های ظاهری و نژادی دیگران اظهارنظر کند، چه برسد به این‌که رنگ پوست دیگران را به ابزاری برای تبلیغ فلان خدمات زیبایی پوستی مبدل کند.

در میان همه انواع بلاگر‌ها که محتوای صفحات‌شان بعضا حاوی اظهارات ضداخلاقی و ضدفرهنگی است، بدترین نوع بلاگری اختصاص می‌یابد به بلاگر‌های راهبردی و دینی؛ کسانی که سعی می‌کنند از ارزش‌های ملی، سیاسی و مذهبی استفاده کنند تا برای خودشان در فضای مجازی کیا و بیایی به هم بزنند. دم خروس این رویکرد، با مهاجرت خانواده پرجمعیتی که در فضای مجازی پرچمدار تبلیغ فرزندآوری بود، بیرون زد. مقوله فرزندآوری اساسا یک بحث جمعیت‌شناختی جدی در رابطه با سیاست‌های کلی کشور است که با نگاه به آینده و خطر بروز پیری جمعیت، دلایل مستحکمی از آن حمایت می‌کنند. شیوه ترویج این فرهنگ، اما همواره خام‌دستانه بوده و اغلب با واکنش‌های منفی مواجه شده است.

در همین راستا، خانواده پرجمعیتی که سبک زندگی خود را در فضای مجازی تبلیغ می‌کردند و از کنار این فعالیت اینفلوئنسری، مخاطبان زیادی به دست آورده بودند، تصمیم گرفتند برای کار، به کشور عمان مهاجرت کنند. این موضوع اگرچه می‌تواند به‌عنوان یک تصمیم شخصی، محترم باشد؛ اما بازنشر آن در فضای عمومی موجی از ناامیدی را به دنبال خواهد داشت. پدر و مادر خانواده‌ای که مدام بر مفاهیمی همچون قناعت، سبک زندگی اسلامی، طب سنتی، کسب روزی حلال و… تأکید می‌کردند، حالا در نظر افکار عمومی به‌عنوان والدینی پشیمان و به بن‌بست رسیده دیده می‌شوند. بخشی از مردم فکر می‌کنند که سردمداران تبلیغ فرزندآوری در فضای مجازی، از جوزدگی خود در به دنیا آوردن ۱۰ فرزند پشیمان شده و آن‌قدر در تنگنای اقتصادی قرار گرفته‌اند که مجبور به مهاجرت برای کار، آن هم در یک کشور عربی شده‌اند. این در حالی است که اگر از همان ابتدای امر، سلوک این خانواده در فضای مجازی دست به دست نمی‌شد، ماجرای مهاجرت‌شان هم نمی‌توانست به ضدتبلیغی برای فرهنگ فرزندآوری تبدیل شود.

افزایش آگاهی و اطلاعات:   پوست موز زیر پای بی‌بی‌سی

با تمام این تفاسیر، به نظر می‌رسد که در مورد وضعیت کنونی بلاگر‌های فضای مجازی، انگشت اتهام را باید در فرهنگ عمومی جست‌وجو کنیم. این ما هستیم که با توجه بیش از حد به صورتک‌های پوشالی فعال در اینستاگرام، به ایشان امکان جولان دادن و پا را از حد فراتر گذاشتن می‌دهیم. از کسانی صحبت می‌کنیم که تمام هویت‌شان در گروی دیده شدن است و طبیعتا هر کاری می‌کنند تا فالوور‌ها و لایک‌های بیشتری بگیرند. شاید اگر انگشت‌های ما در فشردن دکمه‌های لایک در فضای مجازی، کمی خوددارتر بودند، امروز فضای فرهنگی کشورمان تحت‌الشعاع این رفتار‌های بهت‌آور قرار نمی‌گرفت. بلاگر‌ها یا اینفلوئنسر‌ها هم حق دارند در فضای مجازی به تبلیغ محصولات مورد نظرشان بپردازند و در مسیر این تقلای اقتصادی، گاهی خلاقیت‌هایی هم به خرج بدهند؛ اما دستاویز قرار دادن هر مقوله دیگری برای دیده شدن بیشتر، امری نکوهیده و تاسف‌آور است؛ خواه سیل سیستان باشد یا هنر نمایش و فرهنگ فرزندآوری.

منبع: صبح نو

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *